از جمله مستندات پرتکرار مدعیان علم امام (ع) به جمیع غیب، آیه ۱۲ سوره یس است: «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ». به باور آنان «امام» در این آیه به معنای امام معصوم است و معنای آن علم امام به هر چیز به صورت مطلق است. برخی با عنایت به شواهد استعمال این تعبیر در هریک از معانی «پیشوا[ی معصوم]» و «کتاب»، این دیدگاه را مطرح کردهاند که این معانی « قابل جمع می باشند » (سلیمانی، «تفسیر و مفاهیم سوره یاسین: تبیین امام مبین در سوره یاسین»، ص49-54). اما تأیید هریک از معانی یا هردوی آنها نیازمند آن بررسی و عیارسنجی شواهد است.
بحث قرآنی
- معانی لغوی و جایگاه آن در دیگر آیات
در گفتار لغویان، امام آن است که از وى پیروى و به او اقتدا شود، خواه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن، حق باشد یا باطل. جمع آن أَئِمَّه است... ریسمانى که بنّا بهدیوار میکشد تا راست بنا کند، راه، راهنمای سفر، کتاب، متولّى امر، قرآن، پیغمبر، خلیفه، فرمانده لشگر، و آنچه بچّه هر روز یاد میگیرد، الگویی که از روى آن نظیرش را میسازند و... (قاموس قرآن، ج1، ص121؛ معانی الأخبار، ص96؛ لسان العرب، ج12، ص24). برای استعمال این ریشه، در چنین فضای معنایی چندان شواهدی از زبانهای سامیبهدست نیامد ( see: Sinai, Key Terms of the Qur'an, p86 . لفظ «امام» در سنگنوشتههای باستانی یافت نشد. see: Ociana.osu.edu ).
شواهدی از کاربرد «إمام» به معنای کتاب در زبان عربی وجود دارد. مؤرج السدوسی (م ۱۹۵ق) (تفسیر الماوردی، ۳/ ۱۶۹) و ابو عبید هروی (م ۲۲۴ق) (لغات القبائل الواردة فی القرآن الکریم، ص۷) کاربرد امام به معنای کتاب را گویش قبیله حمیر و أبو أحمد السامری (م ٣٨٦ق) (اللغات فی القرآن، ص۳۳) آن را لهجه قریش دانستهاند.
در برخی از آیات آشکارا، وصف «امام» برای کتابی الهی یعنی تورات به کار رفته است:
- أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةًأُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ... (هود: 17)
- وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةًوَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنین (الأحقاف: 12)
تعبیرِ «امام مبین» در آیه«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبین» (الحجر: 79) نیز آمده که در اینجا نیز تناسبی با امام معصوم ندارد و بیشتر مفسران آن را به معنای «راه و طریق» (برای نمونه: العین، 8/ 429؛ وزیر مغربی، المصابیح، ص631؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص350 -351) و برخی بهمعنای «کتاب» (همان) گرفتهاند.
همچنین استعمال امام به صورت مفرد یا جمع (ائمه) به معنای پیشوا شواهد متعددی در قرآن دارد؛ اعم از پیشوایان هدایت (الأنبیا: 73؛ القصص: 5؛ السجدة: 24. مفرد: البقرة : 124 ) یا ضلالت (التوبة: 12؛ القصص: 41).
2. سیاق آیه و آیات مشابه دربارۀ ثبت اعمال
آیۀ شریفۀ مورد بحث در کنار برخی آیات دیگر باید در نظر گرفته شود:
۱) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ (یس: ۱۲)
۲) إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً. وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً. وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً. فَذُوقُوا فَلَنْ نَزیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً (النباء: ۲۷-۳۰)
۳) وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ. وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ (القمر: ۵۲-۵۳)
۴) وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا (الکهف: ۴۹)
۵) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهید (المجادلة: ۶)
سیاق آیه نخست درباره اعمال بندگان است و از این رو با آیات بعدی شبیه است. لفظ آیه نخست به آیه دوم بسیار نزدیک است. از این رو این احتمال مطرح میشود که «إمام» در آیهنخست به معنای «کتاب» باشد. این احتمال را بسیاری از مفسران پذیرفتهاند (نمونه: طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۴۷-448؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۳؛ ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج2، ص95؛ تفسیر القمی، ج2، ص212در کلام منقول از علی بن ابراهیم. مستفاد از نحوۀ چینش این آیات از سوی نعمانی نیز همین است: الغیبة للنعمانی، ص49). این شهرت به حدی بوده است که برخی غالیان متقدم نیز همین معنای «کتاب» را کاملاً مسلم دانستهاند (الرسالة المصریة، ص82). آیات سه و چهار هم میتواند مؤید این احتمال باشد. چنانکه سیاق آیۀ اول به تنهایی نیز با ثبت در مکتوب تناسب دارد (نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
با توجه به سیاق آیه یک و دو، احتمال دارد «کل شیء» در این دو آیه ناظر به موضوع سخن یعنی «کل شیء فعلوه» باشد، چنانکه در آیه۳ به این قید تصریح شده و آیه ۴ نیز مؤید آن است.
3. آیات مشابه با تعبیر «کتاب مبین»
این احتمال هم وجود دارد که معنای وسیعتری داشته باشد؛ چنانکه برخی آیات با تعبیر مشابه دیگر دایره گستردهتری را تصویر میکنند:
(6) ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ - قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ - وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَوَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(الأنعام: 57-59)
(7) وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (یونس: 61)
(8) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِلا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین (سبأ: 3)
(9) وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهاوَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ (هود: 6)
(10) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (النمل: 75)
(11) وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ. (فاطر: 11)
(12) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍلا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى ( طه: 51-۵۲)
(13) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فی کِتابٍإِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر (الحج: 70)
این آیات نیز در سیاقی نزدیک، به جای تعبیر «امام مبین» تعبیر «کتاب مبین» را دارند که مؤید معنای پیشگفته است. این نکته دربارۀ آیات اخیر در خور توجه است که در مقام بیان اوصاف خاص خداوند هستند، و به ویژه این اختصاص از تعابیر محدودیت غیر الله در آیات ششم و هفتم و دوازدهم روشنتر است. آیۀ هشتم نیز یادکردی از زمان قیامت دارد که در آیات متعددی بر اختیار نداشتن غیر الله و از جمله رسول الله ص در قبال آن دلالت دارد (نمونه دیگر: الأعراف: 187 -188؛ الجن: 25-26). بنابراین، بر فرض ارتباط معنایی آیات اخیر با آیۀ مورد بحث، نمیتوان «کتاب مبین» و به تبع «امام مبین» را ناظر به کسی مانند رسول الله ص دانست.
گفتنی است بر خلاف آیات دربارۀ علم الهی، در آیات دیگری از قرآن «کل شیء» در معنایی مطلق به کار نرفته است (مانند: القصص: ۵۷؛ الأنعام: ۴۴، 99).
جمعبندی بحث قرآنی
با توجه به نکات بالا آیه «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ» میتواند بدین معنا باشد: «هر چیزی را [که انجام دادهاند] در کتابی آشکار برشمرده و گردآوردهایم.»
با توجه به آنچه گفته شد، در ظاهر این آیه شاهدی بر آن که مقصود از امام، امام معصوم و پیام آیه، علم امام به هر چیزی باشد وجود ندارد. اما اگر نص صریح و صحیحی از خود معصومان (ع) چنین تأویلی را بیان کند، پذیرش این تأویل لازم خواهد بود و اگر بر فرض، تأویل این آیه ائمه ع باشند، باز در این سیاق میتواند ناظر به عرضۀ اعمال بندگان بر امام باشد، و دلالتی بر فراگیری مطلق علم ائمه ع ندارد. بنابراین در ادامه به بررسی ادله روایی ذیل این آیه خواهیم پرداخت.
بررسی روایات تطبیق آیه بر امام معصوم
برخی روایات که از ابو بصیر (الکافی، ج۲، ص۲۷۰)، جابر بن یزید جعفی (الأصول الستة عشر، ط شبستری، ص۶۷) و ثعلبة بن زیاد (الکافی، ج۲، ص۲۸۸) از امام صادق (ع) نقل شده، تنها به استفاده اخلاقی از این آیه شریفه برای تحذیر از گناه پرداختهاند و هیچ گونه تطبیقی بر علم امام در آنها دیده نمیشود. اما گزارشهایی وجود دارد که از این آیه برای تبیینِ علمِ امام بهره جستهاند که در اینجا مجموعه روایات بررسی میشود.
- روایت سیاری از امام صادق (ع)
سیاری متهم به ضعف حدیث و فساد مذهب است (نگر: خوروش، «بازخوانی اتّهام به غلو احمد بن محمّد سیّاری»). او در کتابِ قرائات خود روایتی از امام صادق (ع) آورده که متضمن تطبیق آیه مورد بحث بر امام معصوم است؛ اما هیچ سندی برای روایت ذکر نکرده تا بتوان بر آن اعتماد کرد. با این حال با مشابهیابی میتوان دریافت که روایت مورد نظر سیاری در واقع همان روایتِ عبد الله بن الولید السمان است. اما نکته جالب آن که در هیچ یک از نقلهای روایت عبدالله بن الولید در منابع دیگر، اشارهای به آیه موردنظر نشده و بهجای آن، آیات دیگری ذکر شده است (نگر: بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۷، ح۱؛ ص۲۲۸، ح۳؛ ص۲۲۹، ح۶؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۶۶؛ الخرائج، ج۲، ص۷۹۸-۸۰۰؛ الإحتجاج، ج۲، ص۳۷۵؛ مختصر البصائر، ص۳۰۲-۳۰۳). بنابراین اصلاً معلوم نیست در اصل روایت، ذکری از این آیه بوده باشد! در تصویر بالا رابطه متنِ روایت سیاری با روایت عبدالله بن الولید را میبینید.
روایت سیاری |
روایت صفار |
ویُروی عن أبی عبد الله علیه السلام أنّه قال لبعض أصحابه: تُحاجّون الناس فی عیسی وموسی وعلیّ ؟ فقیل له: إنّهم لا یُقدّمون على الأنبیاء أحدًا، قال: أنزل الله فی موسی وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وقال فی عیسى وَلِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُون فِیهِ وقال فی صاحبکم قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِوقال وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. (قرائات السیاری، ص70).
|
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْکُوفِیِّینَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا یَقُولُ أَصْحَابُکَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عِیسَى وَ مُوسَى أَنَّهُمْ أَعْلَمُ قَالَ قُلْتُ مَا یُقَدِّمُونَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَحَداًقَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ حَاجَجْتَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ لَحَجَجْتَهُمْ قَالَ قُلْتُ وَ أَیْنَ هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَالَ فِی مُوسَى وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةًوَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْءٍ وَ قَالَ فِی عِیسَى وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْءٍ وَ قَالَ فِی صَاحِبِکُمْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (بصائر الدرجات، ج1، ص229). |
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّیَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّ شَیْءٍ یَقُولُ الشِّیعَةُ فِی عِیسَى وَ مُوسَى وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَعقُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّ عِیسَى وَ مُوسَى أَفْضَلُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ فَقَالَ أَ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَلِمَ مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ قُلْتُ نَعَمْ وَ لَکِنْ لَا یُقَدِّمُونَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ أَحَداًقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَخَاصِمْهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ وَ فِی أَیِّ مَوْضِعٍ مِنْهُ أُخَاصِمُهُمْ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمُوسَى کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍعَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ یَکْتُبْ لِمُوسَى کُلَّ شَیْءٍ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِعِیسَى وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمُحَمَّدٍ ص وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (بصائر الدرجات، ج1، ص227). |
2) روایت دوم سیاری
«وفی حدیث آخر عنهم: سَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ [36: 12 - ونکتب) سنکتب] قال: هو الإمام إمام الحقّ الذی یعلم القرآن من أوّله إلى آخره، وما قدّموا من أعمالهم وآثارهم سننهم التی سنّوها» (قرائات السیاری، ص117).
این روایت هم معلوم نیست گویندهاش کیست و از چه طریقی نقل شده و حتی صریحاً به امامینسبت داده نشده است؛ بلکه عباراتِ جمله به تفسیر مفسران شبیهتر است؛ چنانکه بخش دومش به عنوانِ گفتار مفسران قدیم نقل شده است:
«وقال سعید بن جبیر نکتب ما قدموا أعمالهم وآثارهم ما سنوا بعدهم.» (معانی القرآن للنحاس، 5/ 481)
«وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا من أعمالهم وَآثَارَهُمْ ما استُنَّ به بعدهم من سُننهم.» (غریب القرآن لابن قتیبة ت أحمد صقر ، ص364)
از نظر دلالت نیز، صراحتی در شمول علم امام بر هر چیز به اطلاقش ندارد.
3) روایت تفسیر برقی در العقد الثمین
المنصور بالله عبدالله بن حمزة بن سلیمان (م 614ق) امام زیدیه در کتاب العقد الثمین فی تبیین أحکام الأئمة الهادین (مکتبة المحام ی ، ص262) نوشته است: «وفی تفسیر البرقی الذی سماه التنزیل والتحریف قوله: وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ، قال: علیٌّ.» این نقل نیز واسطههایش معلوم نیست و با توجه به کثرت نقل برقی از ضعفاء قابل اتکا نیست. چنین تأویلاتی برای آیات در برخی منابع تفسیری و باطنی رایج است، و نباید فرض گرفت، برقی (بر فرض صحت انتساب به او)، لزوماً به روایتی خاص دربارۀ آیه نظر داشته است.
4) روایت صالح بن سهل در تفسیر منسوب به ابن ماهیار
«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع: یَقْرَأُ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ قَالَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع» (تأویل الآیات، ص۴۷۷).
گذشته از ناشناختگی مؤلف این تفسیر که از تفسیر ابن ماهیار نیز بهره برده (نگر: اکبری و قندهاری، «نقش تسرّی اِسناد در انتسابهای اشتباه منابع متقدّم شیعی»، ص207-209)، و گرایش عبد الله بن العلاء به نقل از متهمان به غلو، همۀ راویان ادامۀ سند از متهمان به غلو هستند:
الف) صالح بن سهل به گفته ابن غضائری، غالی، کذاب و وضاع حدیث است و هیچ خیری در او نیست (رجال ابن الغضائری، ص۶۹). از خود او روایت شده که زمانی معتقد به ربوبیت امام صادق (ع) بوده است (رجال الکشی، ص۳۴۱). در گزارش دیگری نیز در جمع غلاتی ذکر شده که درباره ربوبیت امام صادق (ع) بحث میکردند (الکافی، ج۸، ص۲۳۱). تقریباً هیچ روایت فقهی ندارد و عموم روایاتِ او در زمینه تأویل باطن و مقامات و ... است؛ گذشته از مشکلاتی که در راویان و معدود مشایخ غیرمعصومش دیده میشود.
ب) عبد الله بن القاسم به گفته ابن غضائری کذاب، غالی و ضعیف است (رجال ابن الغضائری، ص۷۸). به گفته نجاشی نیز کذاب و غالی است؛ از غلات روایت میکند و هیچ خیری در او نیست (رجال النجاشی، ص۲۲۶). او به وقف نیز متهم است (رجال الطوسی، ص341) [در رابطه با ارتباط دو عنوان عبد اللّه بن القاسم الحضرمی و عبد اللّه بن القاسم الحارثی و اتهام هر دو، نگر: قاموس الرجال، ج6، ص553-556]
ج) عبد الله بن عبد الرحمن الأصم به گفته ابن غضائری، ضعیف و مرتفع القول [مرتبهای از غلو] بوده و متن کتابش بر خبث عظیم و مذهب متهافت او دلالت دارد و از کذابان بصره بوده است (رجال ابن الغضائری، ص۷۶). نجاشی نیز او را ضعیف و غالی دانسته و گفته: «لیس بشیء» (قابل اعتنا نیست)! (رجال النجاشی، ص۲۱۷). تخریج روایات اصم مشکلات گستردهای پیش رو مینهد که موضوع پژوهشی دیگر است.
د) محمد بن الحسن بن شمون به گفته نجاشی ابتدا واقفی بود و سپس غالی شد؛ بسیار ضعیف و فاسد المذهب بود و کتبش مشتمل بر تخلیط بوده است (رجال النجاشی، ص۳۳۵). ابن غضائری نیز گفته است او واقفی بود و سپس غالی شد؛ ضعیف و متهافت بود؛ به او و تصنیفاتش و هر چه به او منسوب شده، اعتنا نمیشود (رجال ابن الغضائری، ص۹۵). شیخ طوسی نیز او را غالی شمرده است (رجال الطوسی، ص۴۰۲).
این وضعیت سند که تمام طبقات آن تا ابن شمون متهم به غلو و کذباند و ضعف آن را مضاعف میکند. البته راه دیگری نیز برای نشان دادن مشکلاتِ این طریق وجود دارد و آن هم اینکه مجموعه روایاتِ این طریق را گردآورده و مشکلاتِ هر یک را بررسی کنیم که در تحقیقات مجزاییانشاء الله پیگیری خواهد شد.
در عین حال این حدیث نیز از حدود آنچه که در امام مبین احصاء شده و دایره شمول «کل شیء» ساکت است.
5) حدیث منسوب به ابن عباس در تفسیر منسوب به قمی
در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم آمده است: «وَ ذَکَرَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُبِینُ أُبِینُ لِلْحَقِّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ وَرِثْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص» (تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۲). این روایت سپس به منابع دیگر نیز راه یافته است (برای نمونه نگر: دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ص۳۴۰).
در این حدیث نیز دایره شمول علم بیان نشده است و از آن اطلاقی برنمیآید؛ بلکه تنها بر تمییز حق از باطل، آن هم به جهت وراثت از پیامبر (ص) تأکید شده است. میدانیم که تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم به این شکل کنونی از علی بن ابراهیم نیست؛ بلکه ظاهراً از علی بن حاتم قزوینی است که در آن از تفسیر علی بن ابراهیم نیز بهره برده است. (نگر: احمد سلمان، تفسیر القمی، بحث حول النسخة المتداولة؛ سرشار، «مؤلف تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم». همسو با نظر فقیهانی چون سید موسی شبیری و سید احمد مددی)
این روایت ممکن است در اصلِ تفسیر علی بن ابراهیم بوده باشد یا مؤلف آن را از منبع دیگری اخذ کرده باشد. به هر حال هیچ سندی برای آن ذکر نشده و در هیچ منبعِ عامییا شیعی دیگری، مشابهِ آن را نیافتیم. روایتی که پس از چند قرن، به صورت مرسل در یک منبع ضعیف ثبت شده و در جای دیگری هم یافت نمیشود، قابل اتکا نیست.
از سوی دیگر احتمال دارد این حدیث در مقام تفسیر آیه مورد بحث نباشد، چون در متنِ آن تصریح به آیه نشده، و وامگیری الفاظ آیات در روایات همیشه در مقام تطبیق بر متن و سیاق آیه نیست؛ برای نمونه، نقل شده امام صادق (ع) تعبیر «لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْه» را برای رد قیامهای عصرشان بهکار بردهاند (الکافی، ج5، ص19). درحالیکه این جمله در قرآن به عنوان کلام کافران و در بافتی منفی بهکار رفته است (الأحقاف : 11). دیگر اینکه بر خلاف روایت مورد بحث، ظاهراً «مُبین» در آیهبه معنایِ «آشکار» است نه «آشکارکننده»؛ در حالی که در حدیث به معنای «آشکارکننده» به کار رفته است»! توضیح آنکه در قرآن ۱۲۲ بار کلمه «مبین» آمده و ظاهراً همه جا به معنایِ «آشکار» است. برای نمونه: «لَبِإِمامٍ مُبینٍ»؛ «عَدُوٌّ مُبینٌ»؛ «ضَلالٍ مُبینٍ»؛ «إِثْماً مُبیناً»؛ «خُسراناً مُبیناً»؛ «سِحْرٌ مُبینٌ»؛ «الْفَوْزُ الْمُبینُ»؛ «ثُعْبانٌ مُبینٌ»؛ «لَساحِرٌ مُبینٌ»؛ «خَصیمٌ مُبینٌ»؛ «إِفْکٌ مُبینٌ»؛ «الْفَضْلُ الْمُبینُ»؛ «لَغَوِیٌّ مُبینٌ»؛ «بِدُخانٍ مُبینٍ»؛ «بِالْأُفُقِ الْمُبین» و ... . فعل «أبان» به معنای لازم نیز به کار میرود (لسان العرب، ج۱۳، ص۶۷، ۶۸). از این جهت نیز متن حدیث ظاهراً با آیه تطابق ندارد.
6) روایت عیسی بن المستفاد
روایت دیگر متعلق به عیسی بن المستفاد است (الکافی، ج1، ص283؛ و نیز نگر: اثبات الوصیة، ص125) که البته دلالت آن نیز چندان واضح نیست؛ چون در آن تنها سخن از وصیتی است که سنن خدا و رسول (ص) و حوادث سقیفه در آن آمده بود. به هر حال این حدیث از کتاب الوصیة عیسی بن المستفاد است که ابن غضائری درباره آن گفته است: «و له کتاب «الوصیّة» لا یثبت سنده و هو فی نفسه ضعیف» (رجال ابن الغضائری، ص81). و نجاشی درباره او میگوید: «و لم یکن بذا ک » و درباره سند کتاب میگوید: «و هذا الطریق طریق مصری فیه اضطراب» (رجال النجاشی، ص297-298) طریق کلینی هم به آنچه از این کتاب نقل کرده بسیار ضعیف است؛ زیرا معلی بن محمد تضعیف شده است (رجال النجاشی، ص418؛ رجال ابن الغضائری، ص96). الحارث بن جعفر و علی بن اسماعیل بن یقطین نیز که به کلی ناشناساند و نامشان در جای دیگر یافت نشد. این گذشته از اشکالاتِ متنی روایات عیسی بن المستفاد که نیازمند بحث مفصل است.
7) روایت صدوق
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ الْعَدْلُ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَّامٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ قَامَ رَجُلَانِ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِیلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِی أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْءٍ (الأمالی، ص170).
در این جا ظاهراً چون امالی و مجالس شیخ صدوق در نیشابور بوده است از روی تقیه نام «رجلان» نیامده، اما در کتاب معانی الأخبار که تصنیف شیخ صدوق است، به نام آن دو تصریح شده است: «قَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ» (معانی الأخبار، ص95)
درباره این حدیث نیز چند نکته قابل توجه است:
الف) احمد بن محمد بن صقر الصائغ العدل ظاهراً از مشایخ عامیصدوق است. در جای دیگر مینویسد: «وَ حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ شَیْخٌ لِأَهْلِ الرَّیِ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ الصَّائِغُ الْعَدْلُ» (الأمالی، ص566). اسناد او نیز مؤید عامیبودنش است. اکثر رجال سند (عیسی بن محمد العلوی، احمد بن سلام الکوفی، الحسن بن عبد الواحد، حرب بن الحسن الطعان و ابو الجارود) ظاهراً با جریانِ زیدیه مرتبطاند. با جستجوی نام این افراد در کتب امامیه، اهل سنت و زیدیه، بیشترین حضور آنها در کتب زیدیه بود و مشایخ و راویانِ آنها در اسناد دیگر نیز مؤید ارتباط با زیدیه است. ابوالجارود رهبر یکی از فرق زیدیه به نام جارودیه بوده است. تنهام «احمد بن اسماعیل بن صدقة» به کلی ناشناس است و نامش در هیچ جای دیگری یافت نشد. سند ضعیف و مجهول است و رابطه آن با فضای فکری جارودیه نیازمند بررسی است.
بهعنوان نکتهای حاشیهای، گفتنی است حتی مقبولیت این روایت نزد شیخ صدوق دلیلی ندارد (نگر: «انگیزۀ شیخ صدوق در نقل بعضی روایات نامعتبر» https://deraayaat.ir/saduq-naql / ). صدوق در باب «امام مبین» چهار روایت آورده که تنها روایت اول، یعنی روایت مورد بحث، این معنا را دربردارد که بلافاصله از آن کلامیاز ادبا را نقل کرده که معانی دیگری را برای «امام» مطرح میکند. در روایت سوم نیز خبری بدون این تعبیر آورده که در آن آمده امام از فردا خبر میدهد، که صدوق ذیل آن مینویسد: «إن الإمام ع إنما یخبر بما یکون فی غد بعهد منه واصل إلیه من رسول الله ص و ذلک مما نزل به علیه جبرئیل ع من أخبار الحوادث الکائنة إلى یوم القیام» (معانی الأخبار، ص102) که این بر خلاف فراگیر بودن علم به آینده است.
ب) فضایی که در روایت ترسیم شده که در مجلس رسول الله ص، امیرالمؤمنین (ع) و شیخین گردآمدهاند، با مدینه تناسب دارد در حالی که سوره یس مکی است. با توجه به تأخر اسلام آوردن عمر بن خطاب، به نظر میرسد سوره یس قبل از مسلمان شدن عمر نازل شده بود. طبق گزارشهای اسلام عمر به طرق مختلف، او بر مسلمین سخت میگرفت، تا آنکه بخشهایی از صحیفهای حاوی سوره طه را در خانه خواهرش خواند و نرم شد (سیرة ابن اسحاق، ص182؛ الطبقات الکبیر ط الخانجی 3/ 248؛ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 1/ 279؛ أنساب الأشراف، 10/ 286-289؛ تفسیر إسحاق البستی، 1/ 224؛ البدء والتاریخ، ج5، ص88) . طبق برخی روایات نیز عمر با شنیدن آیاتی از سورۀ حاقۀ، مسلمان شده است (مسند أحمد ط الرسالة، 1/ 262). بنابر فهارس ترتیب نزول ظاهراً سوره یس بسیار قبلتر از سوره طه و حاقۀ نازل شده است (برای نمونه: فضائل القرآن لابن الضریس، ص33؛ الفهرست لندیم، ص38).
ج) سیاق داستان تصنعی است. اینکه ابوبکر و عمر با هم بلند شوند و یکی یکی از تطبیق آیه بر تورات و انجیل و قرآن سؤال کنند، به فضای متأخری میخورد که چنین اقوالی بوده باشد و هدف رد آنها باشد؛ ضمن اینکه همین نشان میدهد که در زمانِ پیدایش این حدیث، برداشت ارتکازی از «امام» در آیهکتاب بوده است؛ و گر نه سؤال از اینکه مقصود تورات، انجیل و قرآن است، وجهی نداشت.
8) داستان دیدار امام باقر (ع) با هشام بن عبد الملک
این داستان در دلائل الإمامة نقل شده و در آن آمده است: «فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنَّ عَلِیّاً کَانَ یَدَّعِی عِلْمَ الْغَیْبِ، وَ اللَّهُ لَمْ یُطْلِعْ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً فَمِنْ أَیْنَ ادَّعَى ذَلِکَ؟ فَقَالَ أَبِی: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ کِتَاباً بَیَّنَ فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فِی قَوْلِهِ: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ. و فِی قَوْلِهِ: کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» (دلائل الإمامة، ص۲۳۶).
در مقاله «نگاهی به روایت حضور امام باقر (ع) در مجلس هشام بن عبد الملک» به مشکلات تاریخی و گفتمانی این روایت و قرائن ساختگی بودن آن پرداختیم. https://deraayaat.ir/imambaqir_hisham /
9) تحریر طولانی خطبه غدیر به روایت محمد بن موسی الهمدانی و ابوالمفضل الشیبانی
واقعه غدیر خم و خطبه رسول اکرم (ص) در آن از متواترات است. طبعاً پیرامون هر واقعهای که متواتر باشد و بین عموم مردم و اهل مذاهب مشهور گشته و مورد توجه قرار گیرد، اخبار درست و غلط گوناگونی شکل میگیرد. مثلاً شهادتِ امام حسین (ع) در کربلا از متواترات است؛ اما دقیقاً به جهت شهرت و اهمیتی که یافته، پیرامون آن اخبار جعلی بسیاری هم شکل گرفته و هر روز روایت جدیدی درباره آن تولید میشود. واقعه غدیر هم از این قاعده مستثنی نیست. برخی محققان نمونه مشکلاتِ تحریر طولانی خطبه غدیر را نشان دادهاند (طاووسی، بررسی بیعت در غدیر در پرتو سنتهای اجتماعی عصر نبوی https://t.me/tavoosimsaeed/1706 ، 21 تیر 1402؛ ذاکری و اکبری، «اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد؛ عیارسنجی آرای رجالیان متقدم و متأخر»)
البته متنِ این تحریر نیز دلالت بر اطلاق علم امام ندارد؛ بلکه برعکس در صورت اعتبار میتوانست قرینهای باشد بر اینکه مقصود از «کل شیء» همان دایره علوم رسول اکرم (ص) شامل حلال و حرام و... است.
10) افسانه سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین (ع)
در افسانه طولانیِ سؤالاتِ زندیق از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: «وَ قَالَ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ فَإِذَا کَانَتِ الْأَشْیَاءُ تُحْصَى فِی الْإِمَامِ وَ هُوَ وَصِیُّ النَّبِیِّ فَالنَّبِیُّ أَوْلَى أَنْ یَکُونَ بَعِیداً مِنَ الصِّفَةِ الَّتِی قَالَ فِیهَا ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ وَ هَذِهِ کُلُّهَا صِفَاتٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ أَحْوَالٌ مُتَنَاقِضَةٌ وَ أُمُورٌ مُشْکِلَةٌ» (الإحتجاج، ج۱، ص۲۴۶).
در این روایت فرض شده که زندیق میدانسته مقصود از امام مبین همان امام و وصی پیامبر (ص) است! و بنابراین ادعایِ تناقض در آیات کرده است. البته جاعلِ این روایت در ادامه برای پاسخ به تناقض ادعاشده، بسیاری از آیاتِ قرآن و از جمله آنچه را زندیق ذکر کرده -العیاذ بالله- جعلی و افزوده ملحدان و کافران به قرآن میخواند (الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۷)! واضح است که این روایت، اصل و اساس قرآن را نشانه گرفته و در مقاله «نقد روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین (ع) در الاحتجاج طبرسی در موضوع تحریف قرآن» به تفصیل، جعلی بودن این روایت را ثابت کرده و نشان دادهایم که این قصه بر اساسِ روایت «ابو معمر السعدانی» که پیشتر در توحید صدوق، تفسیر عیاشی و قرائاتِ سیاری آمده، ساخته شده است. جاعل که ظاهراً در قرن ۵ ه.ق میزیسته، روایت ابو معمر را پایه جعل خود قرار داده و با تغییر ترتیب و افزودن مطالب بسیار، داستانِ خود را پدید آورده است. اشاره به آیه «امام مبین» و برخی باورهای مفوضه نیز از افزودههای همین جاعل است.
11) روایت سدیر در مناقب ابن شهرآشوب
ابن شهرآشوب (م 588ق) منبع خود را ذکر نکرده و با توجه به اینکه منابعِ او متنوع است و از هر منبع ضعیف و معتبری نقل میکند، اتکا بر نقل منفرد او ممکن نیست. ضمن اینکه خودِ سدیر نیز از شخصیتهای مورد توجه جاعلان بوده و از نام او در ساختن روایاتِ بهره بردهاند. البته در متنِ روایت نیز آمده است: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ کُلَّ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ نَعْلَمُهُ» و نیز آمده: «عَلِمُنَا مِنْ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ» (مناقب آل أبی طالب، ج4، ص227) که میتواند قرینه بر عدم اطلاق باشد.
12) قصه دزدی که امیرالمؤمنین (ع) دستش را قطع کرد
سید علی بن طاوس (م 664ق) در التحصین (ص۶۱۰) از کتاب نور الهدی و المنجی من الردی منسوب به الحسن بن أبی طاهر أحمد بن محمّد بن الحسین الجاوابی (؟)، بدون ذکر سند از اصبغ بن نباتة داستانی درباره قطع دست یک دزد به دستِ مبارک امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده است. این دزد سپس در مدح امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «قَطَعَ یَمِینِی الْإِمَامُ الْمُبِینُ وَ الْأَنْزَعُ الْبَطِینُ». باید در نظر داشت:
اولاً، مؤلف این اثر (جاوابی) و سند این خبر ناشناختهاند، و جمله مورد نظر نیز تنها سخنی است که یک دزد، آن هم در غیاب امام گفته است.
ثانیاً، در این کلام دزد اشاره خاصی به آیه شریفه نشده است، و در سیاق توصیفات او درباره امیرالمؤمنین نیز اشاره به هیچ آیهای وجود ندارد.
ثالثاً این روایت در منابعِ دیگر آمده و تعبیر «الإمام المبین» در آن نیست (نوادر المعجزات، ص۱۵۶؛ الفضائل منسوب به شاذان، ص۱۷۲؛ الروضة منسوب به شاذان، ص۲۲۵؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۶۷).
رابعاً از سبکِ عبارتپردازی آن روشن است که متنی داستانی است. چنانکه اختلاف گسترده نقلهای آن نشان میدهد که راویان، خود را در ویرایش آن آزاد دیده و هر چه میپسندید به آن افزوده یا از آن کم میکردند. البته اصل آن به یک نقل تاریخی کهن بازمیگردد (برای نمونه نگر: أنساب الأشراف، ط الفکر، ج۲، ص۱۵۶) که به دست قصاصان پرورش یافته است. به هر حال روشن است که عبارت «الإمام المبین» یک افزوده متأخر به داستان است.
13) افسانه جزیره خضراء
در یکی از تحریرهایِ داستانِ جزیره خضراء آمده است: «... فقطع الشافعی و وافقه، فقام عند ذلک و قال: عفوا عفوا یا ابن صاحب الأمر، انسب إلیّ نفسک فقال: أنا الطاهر بن محمّد بن الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین، الذی أنزل اللّه فیه وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو و اللّه الإمام المبین ...» (السلطان المفرج، ص۸۶)
در این داستان به شخصی که ادعا میشود پسرِ امام عصر (عج) است، نسبت داده شده که این آیه شریفه را بر امیرالمؤمنین (ع) تطبیق کرده است. البته به معصوم نسبت داده نشده و از تبیین معنای «احصاء هر چیز» و حدود آن نیز ساکت است. تا کنون چند کتاب و